ویکیپدیا:پیر پیر است اگرچه شیر بود: تفاوت میان نسخهها
Dan.account (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
←سر پیری و معرکهگیری: توهینآمیز |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<!-- الگوی پیشنهاد حذف را فقط مدیران میتوانند بردارند لطفاً آن را برندارید --> |
|||
{{نظرخواهی برای حذف/تاریخدار|page=ویکیپدیا:پیر پیر است اگرچه شیر بود|timestamp=20240507134855|year=۲۰۲۴|month=مهٔ|day=۷|جاed=yes|help=off}} |
|||
<!-- فقط برای استفادهٔ مدیران: {{پیشینه حذف|صفحه=ویکیپدیا:پیر پیر است اگرچه شیر بود|تاریخ=۷ مه ۲۰۲۴|نتیجه=بماند}} --> |
|||
<!-- متن بعد از این پیام را میتوانید ویرایش کنید --> |
|||
{{انشا|وپ:پیر|وپ:شیر}} |
{{انشا|وپ:پیر|وپ:شیر}} |
||
{{چکیده|به نامزدان مستعد ولی جوان برای مدیریت اعتماد کنید. اگر هنوز جوانید، [[وپ:جسور|جسورانه]] خود را برای مدیریت نامزد کنید. اگر پیر شدهاید و دیگر توان مشارکت در ویکیپدیا را ندارید بهتر است دسترسی مدیریتیتان را پس دهید.}} |
{{چکیده|به نامزدان مستعد ولی جوان برای مدیریت اعتماد کنید. اگر هنوز جوانید، [[وپ:جسور|جسورانه]] خود را برای مدیریت نامزد کنید. اگر پیر شدهاید و دیگر توان مشارکت در ویکیپدیا را ندارید بهتر است دسترسی مدیریتیتان را پس دهید.}} |
||
خط ۳۲: | خط ۳۶: | ||
== سر پیری و معرکهگیری == |
== سر پیری و معرکهگیری == |
||
[[پرونده:Haliaeetus albicilla, Vaxholm, Sweden 2015-6037.jpg|انگشتی|عقاب را باید در آسمانها جست!]] |
[[پرونده:Haliaeetus albicilla, Vaxholm, Sweden 2015-6037.jpg|انگشتی|عقاب را باید در آسمانها جست!]] |
||
مشکل دیگر آن است که تعداد مدیران غیرفعال روزبهروز زیادتر میشود. مدیران غیرفعال احتمالاً بهخودی خود ضرری برای سامانه ندارند اما نمیتوان از تأثیر روانی آنان بر دیگر مدیران فعال چشم پوشید. شاید مدیر فعالی که روزانه کلی گردگیری |
مشکل دیگر آن است که تعداد مدیران غیرفعال روزبهروز زیادتر میشود. مدیران غیرفعال احتمالاً بهخودی خود ضرری برای سامانه ندارند اما نمیتوان از تأثیر روانی آنان بر دیگر مدیران فعال چشم پوشید. شاید مدیر فعالی که روزانه کلی گردگیری میکند خود را با فلان مدیری که سالی یکبار هم به ویکیپدیا سر نمیزند قیاس کند؛ و با خود بیندیشد چرا همهٔ بارها و مشقتها را مدیر فعال به دوش کشد ولی «مزایای مدیریت» برای هر دو یکسان باشد؟ لذا توصیه میشود مدیرانی که دیگر به هر دلیلی نمیتوانند زمان معقولی را صرف امور مدیریتی کنند، خود دسترسی مدیریت را پس دهند. حتی توصیه میشود کهنهکاربرانی که در جوانی مدیر نشدهاند و خود نیک میدانند که عمر ویکیپدیاییشان به سر رسیدهاست دیگر برای مدیریت آستین بالا نزنند. |
||
شعر زیر خلاصهای از ''[[عقاب (شعر)|عقاب]]'' [[پرویز ناتل خانلری]] است: |
شعر زیر خلاصهای از ''[[عقاب (شعر)|عقاب]]'' [[پرویز ناتل خانلری]] است: |
نسخهٔ کنونی تا ۸ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۱۶
این صفحه مطابق سیاست حذف ویکیپدیا برای حذف در نظر گرفته شدهاست. لطفاً اندیشههای خود را دربارهٔ این موضوع در نظرخواهی مربوط به این صفحه، که در صفحهٔ نظرخواهیهای برای حذف، قرار دارد، به اشتراک بگذارید. در ویرایش آزاد هستید، ولی صفحه نباید خالی شود و این آگاهسازی تا زمانی که بحث بسته شود نباید حذف شود. برای اطلاعات بیشتر، به ویژه دربارهٔ ادغام یا انتقال صفحه در مدت بحث، راهنمای حذف را بخوانید. |
این صفحه حاوی یک انشا است. این انشا شامل توضیحات و توصیههای یک یا چند مشارکتکنندهٔ ویکیپدیا است. انشاها جزو مقالههای دانشنامه یا سیاستها یا رهنمودهای ویکیپدیا نیستند؛ چرا که بهطور کامل توسط جامعه مورد بررسی قرار نگرفتهاند. بعضی از انشاها هنجارهای متداول را بیان میکنند؛ در حالی که سایر انشاها فقط دربردارندهٔ دیدگاههای اقلیت هستند. |
این صفحه در یک نگاه: به نامزدان مستعد ولی جوان برای مدیریت اعتماد کنید. اگر هنوز جوانید، جسورانه خود را برای مدیریت نامزد کنید. اگر پیر شدهاید و دیگر توان مشارکت در ویکیپدیا را ندارید بهتر است دسترسی مدیریتیتان را پس دهید. |
در جوانی به خویش میگفتم | شیر، شیر است اگرچه پیر بُوَد | |
چون که پیری رسید دانستم | پیر، پیر است اگرچه شیر بُوَد |
چرا فعالیت بسیاری از کاربران اندک زمانی پس از کسب دسترسی مدیریت به شدت کاهش مییابد؟
راستش نمیدانیم! شاید نوعی احساس اقناع در این امر دخیل باشد. در جامعهٔ کاربران ویکیپدیا بهکرات گفته میشود که مدیران صرفاً گردگیران (و شاید رفتگران) سامانهاند و هیچگونه قدرت یا اختیاری فراتر از دیگر کاربران ندارند. حتی در نشانوارهٔ اتحادیهٔ مدیران یک گردگیر دیده میشود. این گفته ممکن است درست باشد، ممکن است نباشد. اما نمیتوان کتمان کرد که خیلی از کاربران دوست دارند این گردگیر مدیریتی را با افتخار به دست گیرند حتی اگر در عمرشان یکبار هم اتاق شخصیشان را خودشان جارو نکرده باشند! گاه دیده شده که رؤیای آمریکایی برخی از کاربران تا حد رؤیای مدیریت در ویکیپدیای فارسی پستی یافتهاست. پیداست که اگر اینان سرانجام به آرزوی دیرینهشان برسند، اما مدیریت در ویکیپدیا را آن «آش دهانسوزی» که تصور میکردند نیابند، خیلی زود از ویکیپدیا سرخورده شده تا جایی که شاید دیگر به آن سر هم نزنند.
اسکار وایلد گفت:
زندگانی را تنها دو تراژدی است: یکی نرسیدن به آرزو، دیگری رسیدن به آرزو!
کار چندان بالا گرفته که برخی اصطلاح «سندرم کمکاری مدیریتی» را وضع کرده و جا انداختهاند.
شیر پیر[ویرایش]
اما شاید این مشکل ریشه در جای دیگری داشته باشد. شاید اعضای جامعه حداقلهای لازم برای مدیریت را زیادی بالا گرفته باشند. لازم نیست مدیران همهکاره و همه چیز بلد باشند. اگر مدیری یکی دو مقاله را هم بهاشتباه به دلیل عدم وپ:سرشناسی حذف کرد، اگر یکی دو تا از قوانین پیچیدهٔ وپ:حق تکثیر را هم بلد نبود، مطمئناً نه ویکیپدیا «منفجر میشود» و نه دنیا به آخر میرسد. در ویکیپدیا همیشه راه برای بازگشت بازست و اشتباهات را میتوان بهسادگی تنها با یک کلیک اصلاح کرد. باید به مدیران این فرصت را داد که حین مدیریت پیر و خردمند شوند. بخردانه نیست که از کاربران ابتدا انتظار داشت شور و شر جوانیشان را کنار گذاشته، به اندازهٔ کافی پیر و حازم شده، آنگاه مدیر شوند چون دیگر دیر شدهاست — احتمالاً عمر مفید ویکیپدیایی آنان به سر رسیدهاست. گیریم عمر مفید ویکیپدیایی یک کاربر ۵ سال باشد. چرا به جای آنکه سال چهارم به او دسترسی مدیریتی داده شود، همان سالهای اول یا دوم داده نشود؟ اینطوری میتوان به جای یک سال، سه چهار سال از او «کار کشید». به قول سنایی غزنوی:
در جوانی به خویش میگفتم | شیر، شیر است اگرچه پیر بُوَد | |
چون که پیری رسید دانستم | پیر، پیر است اگرچه شیر بُوَد |
جسارت[ویرایش]
اما بخش دیگری از مشکل جسور بار نیاوردن کاربران است. در ویکیپدیای فارسی تاکنون بیشتر رسم بوده که کهنهکاربری که خود نزد اعضای جامعه مقبولیت بالایی دارد، دست کاربر جوانتر را گرفته و او را برای مدیریت نامزد کند. معمولاً کسانی که نسبت به نامزد شناخت چندانی ندارند یا در تردیدند، به جای آشنا شدن با نامزد از طریق سؤال و جواب یا بررسی سوابق او، به احترام آن کهنهکاربر خردمند، به نامزد رأی اعتماد میدهند. این شیوه بد نیست اما بهتر است راه را بازتر کرد تا جوانان جسورانه خود را نامزد مدیریت کنند و کهنهکاربران با رأی خویش در همان اوان نامزدی، اهل تردید را راهنما باشند.
سر پیری و معرکهگیری[ویرایش]
مشکل دیگر آن است که تعداد مدیران غیرفعال روزبهروز زیادتر میشود. مدیران غیرفعال احتمالاً بهخودی خود ضرری برای سامانه ندارند اما نمیتوان از تأثیر روانی آنان بر دیگر مدیران فعال چشم پوشید. شاید مدیر فعالی که روزانه کلی گردگیری میکند خود را با فلان مدیری که سالی یکبار هم به ویکیپدیا سر نمیزند قیاس کند؛ و با خود بیندیشد چرا همهٔ بارها و مشقتها را مدیر فعال به دوش کشد ولی «مزایای مدیریت» برای هر دو یکسان باشد؟ لذا توصیه میشود مدیرانی که دیگر به هر دلیلی نمیتوانند زمان معقولی را صرف امور مدیریتی کنند، خود دسترسی مدیریت را پس دهند. حتی توصیه میشود کهنهکاربرانی که در جوانی مدیر نشدهاند و خود نیک میدانند که عمر ویکیپدیاییشان به سر رسیدهاست دیگر برای مدیریت آستین بالا نزنند.
شعر زیر خلاصهای از عقاب پرویز ناتل خانلری است:
گشت غمناک دل و جان عقاب | چو ازو دور شد ایام شباب | |
دید کش دور به انجام رسید | آفتابش به لب بام رسید |
عقاب مرگش را نزدیک میدید و خواست چارهای بیندیشد. بر آسمان پر کشید. از شکوه و ابهت عقاب همگان در گوشهای کز کردند. اما عقاب سر شکار نداشت.
آشیان داشت بر آن دامن دشت | زاغکی زشت و بداندام و پلشت | |
سالها زیسته افزون ز شمار | شکم آکنده ز گند و مردار |
عقاب زاغ را از فراز آسمان دید. به زمین فرود آمد و راز طول عمر زاغ را جویا شد. زاغ در ظاهر اظهار بندگی کرد اما در دل اندیشناک بود.
من و این شهپر و این شوکت و جاه | عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟ | |
تو بدین قامت و بال ناساز | به چه فن یافتهای عمر دراز؟ | |
زآسمان هیچ نیایید فرود | آخر از این همه پرواز چه سود؟ | |
ما از آن، سال بسی یافتهایم | کز بلندی، رخ برتافتهایم | |
خانه اندر پس باغی دارم | واندر آن گوشه سراغی دارم |
خانهای که زاغ سراغ آن را میداد، گندزاری در پس باغ بود — بدبوی و مأمن پشه و زنبور. زاغ از همان گندزار شروع به خوردن کرد تا عقاب هم ازو بیاموزد و پند گیرد.
عمر در اوج فلک برده به سر | دم زده در نفس باد سحر | |
اینک افتاده بر این لاشه و گند | باید از زاغ بیاموزد پند | |
سالها باش و بدین عیش بناز | تو و مردار تو و عمر دراز | |
گر در اوج فلکم باید مرد | عمر در گند به سر نتوان برد | |
شهپر شاه هوا، اوج گرفت | زاغ را دیده بر او مانده شگفت | |
سوی بالا شد و بالاتر شد | راست با مهر فلک، همسر شد | |
لحظهای چند بر این لوح کبود | نقطهای بود و سپس هیچ نبود |